عليك سلام!بچه تو بلد نيستي بزرگترتو مي بيني سلام كني؟!

امروز اعصابم خرابه در حد بنز!دلم مي خواد يه بنده خدايي رو خفه كنم!(سو تفاهم نشه خانم م....منظودم شما نيستيد!)

سنش كم نيست تقريبا يه چيزي تو مايه هاي نوح!حالا دو هزار سال بالا پايين!فرق زيادي نداره!

خيلي خودخواهه!چون دلش به حال يه عده كوچولوي ناز(پارادكس!!)نسوخت و با بي رحمي تمام همه ي زحمتاشونو به باد داد!

درمقابل اين بي رحميم هيچ جوابي غير از {به صلاح مدرسه بود}نداره!حتي نمي تونه راضيمون كنه!!!

اقا من اصلا ازش شكايت دارم (ادامه با صداي خيلي بلند خوانده شود!!)آي مردم آي همسايه ها منو از دست اين مرد ...ا ا ا

بخشيد!!!!

 يني:آي مردم من ازاين شخص شكايت دارم من از سمپاد شكايت دارم بابا جووننيمو تو اين خونه چال كردم....(بازم زدم تو جاده

 خاكي!!!!!)و اما مي پردازيم به ادامه ي دادو فرياد:كيه كه ...ها چيه كيه؟ كيه؟هو ايز ديس....كيه كه شكايت هاي منو گوش كنه؟

بي خيال بابا فوق فردا خودم مي رم با ماشين زيرش مي كنم كه به شكايتم رسيدگي كرده باشم